این روزها
بردیا کوچولوی ما الان چهار تا دندان داره که بی شباهت به دزدهای دریایی نیست! آخه دندونای بالاییش هنوز کوچیک و بزرگن و بینشون هم فاصله ست خلاصه بی نهایت زشت و در عین حال بامزه شده
دانیال مامان هم در حال گذروندن تابستانه و از صبح که پا میشه یا داره پلی بازی می کنه یا کارتون یا کامپیوتر یا تو حمامه و با داداشش آب بازی میکنن و خلاصه همه کاری میکنه به جز ذره ای درس خواندن حتی نیم ساعت البته اگه من دست از سرش وردارم، موقعی هم که مسابقات المپیک رو میداد دائم یا در حال پوشیدن لباس تکواندو بود و انجام مسابقه با من و باباش و به زور مارو میکرد آمریکا و خودش ایران بود و به زور هم مارو شکست میداد و بعدشم مراسم اهدای مدال و سرود ملی رو که از کامپیوتر دانلود کرده بود اجرا میکرد و با دوربین از خودش فیلم می گرفت و یا کشتی با ما می گرفت و گاهی در استخر کوچکش در حمام مسابقات شنا اجرا می کرد ...
برای تعطیلات عید فطر به داراب رفتیم و چند روزی رو در منزل خانواده ی همسر گذروندیم و زودی برگشتیم آخه برای من کلاس ضمن خدمت گذاشتن و با کمال تاسف به مدت دو هفته صبح و بعد از ظهر باید در کلاس ها شرکت کنم و از اونجایی که مامانم رفته مسافرت و آبجی ها هم همچنین بنابراین آقای پدر مرخصی گرفته و در منزل به مراقبت از دو گل پسر می پردازد و من هم ساعت 12 تا 2 که وقت ناهاره بدو بدو میام بردیارو شیر میدم و میرم ... خدای مهربون کمکم کن
ایشون بابابزرگ دانی و بردی