دو قند عسل

دانه سیب

1389/7/21 3:27
نویسنده : مامان
75 بازدید
اشتراک گذاری

تمام بدنم کوفته ست... دوباره پاییز شد و فصل سرماخوردگی و آنفولانزا، اما اصلاً وقت ندارم که

بیفتم رو جا، آخه فردا به مناسبت روز عصای سفید که جمعه ست در مدرسه ی ما مراسمی برای

 بچه های نابینا قراره برگزار کنیم،  دیروز سالن مدرسه رو تزئین کرده بودیم که کارا برای دقیقه ی

نود نمونه اما آقای ... که از جشن ما بی اطلاع بود تمام تزئینارو کنده بود وقتی اول صبح دیدم

کولرهای سالن روشنه خوشحال شدم فکر کردم برای ما روشن کرده که گرممون نشه ولی وقتی

رفتم داخل دیدم که ....

علاوه بر اون دانیال عصری کلاس زبان داره و خودمم که انگار گره کور پایان نامه م تموم شدنی نیست

...  

اما با تمام این احوال دیروز دانیال یه حرف جالب زد که دلم نیومد ثبتش نکنم. اخبار داشت در مورد

یارانه ها و احتمال گرونی بعد از اون می گفت، که ...

 دانیال پرسید مامان سیب داریم؟

مامان: آره

دانیال: دونه هم داره؟

مامان: برا چی می خوای؟

دانیال: می خوام بکارم تو باغچه وقتی همه چی گرون شد، ما سیب داشته باشیم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد