دو قند عسل

اولین جلسه اولیا و مربیان

1389/7/26 3:27
نویسنده : مامان
262 بازدید
اشتراک گذاری

در مدرسه ی ما هم دانش آموزان نابینا تحصیل می کنند و هم کم توان، دیروز ساعت ده و نیم

 

خانم ... خبر داد که یکی از دانش آموزاش به اسم کیمیا از زنگ تفریح تا حالا نیومده کلاس،

از اونجایی که قبلاً هم از این موارد غیب شدن داشت، جدی نگرفتیم چون بعضی از بچه های کم توان

 برای جلب محبت قایم می شن تا نگران شی و دنبالشون بگردی اما این دفعه از ده دقیقه و بیست

 دقیقه گذشت ... تمام کادر مدرسه دنبال کیمیا میگشتن اما انگار آب شده بود و رفته بود تو زمین

زنگ خونه زده شد بیشتر همکارا موندند تا به جستجو ادامه بدهند اما من مجبور بودم برم چون دانیال

در مدرسه منتظر من بود و اگه یکم دیر میکردم نگران میشد با دوستم سوار ماشین شدیم و به

سمت خونه حرکت کردیم، توی خیابونای اطراف همکارارو دیدم که در حال گشتن بودن

نزدیکای خونه ی دوستم بودیم که یک دفعه کیمیا رو کنار خیابون دیدیم که داشت با یه مرد حرف میزد

حسابی خسته و ترسیده بود.... سریع از ماشین پریدیم بیرون و با تعجب صداش زدیم اونم هاج و

واج مارو نگاه میکرد سوار ماشینش کردم تا ببرم مدرسه اما یادم به دانیال افتاد ...

به همین خاطر دوستم یه ماشین گرفت و اونو به سلامت به مدرسه رسوند! خدارو شکر

که پیداش شد. تو راه احساس کردم که بوی بدی تو ماشین میاد به صندلی عقب که نگاه کردم

دیدم ای داد کیمیا از ترس خرابکاری کرده و ماشین ما هم بی نصیب نمونده

با عجله به مدرسه ی دانیال رفتم تا دانیال رو دم در دیدم خوشحال شدم که نترسیده، دانیال سریع

پرید عقب ماشین که یه دفعه صدای جیغم دراومد اووووووووووووووووووووووووووووه دانیالللللللللللللللللللل

دانیال درست تو جای.........................

اومدم خونه و دانیال رو انداختم تو حموم و لباساشو به کل پاکسازی کردم. ساعت سه و نیم در مدرسه

دانیالی اولین جلسه ی اولیا و مربیان بود کلی با بابایی سر اینکه کی بره جلسه، تعارف تیکه پاره

کردیم آخر سر من رفتم. یکمی به خودم رسیدم و تیپ زدم تا در جایگاه مامان دانیال برازنده باشم

تو کلاس دانیال اینا پشت نیمکتای بچه هامون نشستیم، همه ی مامانا تیریپ زده بودن، یکی از

مامانا گفت مامان دانیال کیه؟ گفتم منم... گفت: مامان دانیال من از بچه ی شما گله دارم گفتم واسه

چی؟ گفت: دانیال هر روز بچه ی منو میزنه با لگد به لباسای محمد مهدی میزنه با ماژیک رو لباسش

خط میکشه ....  گفتم: دانیال من! گفت: بله دانیال شما گفتم : بعید میدونم دانیال همچین کاری رو

کرده باشه اما اگه کرده بهش تذکر میدم... انقدر عصبانی شده بودمکه جلوی مامانای دیگه منو ضایع

کرد همون موقع معلمشون اومد تو کلاس معلمشون گفت مامان محمد مهدی، پسر شما همیشه

دستش تو بینیشه! کلاس رفت رو هو ا وای منو میگی انقدر جیگرم حال اومد که نگو

همه ی مامانا از معلم وضعیت بچه شون رو سئوال میکردن اما من جرآت نمی کردم چیزی بپرسم

که مبادا از شیطونیای دانیال شاکی بشه  آخر از همه ی مامانا یواش پرسیدم دانیال چطوره؟

گفت دانیال خوبه دیروز از بچه ها پرسیدم کی میتونه با خ یه کلمه بگه دانیال گفته اجازه خانوم من

بگم گفتم بگو دانیال پا شده گفته خوشگلا باید برقصن       خوشگلا باید برقصن!

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد