دو قند عسل

آی دزد

1389/4/20 3:23
نویسنده : مامان
68 بازدید
اشتراک گذاری


مامانی تازه از مدرسه اومده بود و روی مبل دراز کشیده بود، خیلی خسته بود و نای تکون خوردن

 

نداشت آخه شب قبل، بعد از گذروندن یه روز سخت و پر از بدو بدو در دانشگاه، ساعت ۱ بعد از

 نیمه شب از تهران آمده بود و صبح زود هم که باید می رفت سر کار ...

مامانی از اینکه تو خونه ی خودشه و توی اون خوابگاه کوفتی نیست احساس خیلی خوبی

بهش دست داده بود   و داشت در دل خدارو شکر می کرد که پیش همسر و بچشه که صدای

تلفن اونو از جا پروند بابایی پشت خط بود گفت نغمه ماشینو بردن!!! مامانی: چی؟  بابایی:

ماشینو تو خیابون پارک کرده بودم اما حالا نیست! سند ماشینو بردار بیار.

مامانی: باشه باشه .....       مامانی سریع به بابایش زنگ زد و با هم سند ماشینو بردن

پلیس هم اومده بود ولی خبری از ماشین نبود که نبود ...

در عرض چند ساعت تمام آشناها و فامیلا از دزدیده شدن ماشین خبردار شدن آخه اصولاً 

اطلاع رسانی اونا خیلی سریع و پیشرفته س

همه نذر و صلواتو و خلاصه بساطی داشتن، باباجون دانی سوار ماشینش میرفت تو کوچه

پس کوچه های مشکوک می گشت،  هر پراید نقره ای رو که می دیدیند ناخودآگاه چشمشون

 می رفت دنبال پلاک ماشین! اما انگار آب شده بود و رفته بود تو زمین ....

کم کم مامانی و بابایی داشتن افسرده می شدن   که عصر جمعه تلفن زنگ زد از اداره آگاهی

بودن مامانی وقتی دید بابایی مثل فرفره بالا و پایین می پره فهمید که ماشین پیدا شده

معلوم نشد دزدش کی بوده ولی ماشینو بعد از اینکه یه سری وسایل مثل ضبط و لاستیک برداشته

 بودن گوشه ی خیابون انداخته بودند.

چند روز بعد مامانی و بابایی خوشحال و خندون خواستند دانیال رو ببرند کنار دریا تا با موتور شارژی

که به تازگی براش خریده بودن بازی کنه اما وقتی در انباری رو که تو حیاط بود باز کردن دیدن موتور

 دانیالی رو دزد برده ...

 

  

 

Glitter Photos


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد