تولد
یکی بود، یکی نبود.غير ازخدا هيچكس نبود در يكي از روزهاي بسيار گرم تابستان
احساس كرد كه ني ني كوچولويي كه خيلي وقت بود انتظار اومدنش را مي كشيد
ديگه داخل دلش تكون نمي خوره! نگران و ناراحت پيش دكتر رفت و بعد از آزمايشهاي
بسیار معلوم شد كه ني ني نفس كم آورده به همين خاطر ماماني را در بيمارستان ام ليلا
بستري كردند و مامان جونِ ني ني دائم براي روحيه دادن به ماماني بهش سر مي زد، اما
خودش بيشتر نگران بود و همش گريه مي كرد و ماماني هم باهاش گريه مي كرد تا اينكه
سرانجام ني ني كوچولوي قصه ي ما ساعت ۲۲:۲۰ دوشنبه تيرماه ۸۳ به دنيا اومد و با
اومدنش و نه ماه انتظار تمام شده در حالي كه اين تازه اول ماجرا بود!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی