دو قند عسل

اسم ني ني

1389/4/8 3:17
نویسنده : مامان
151 بازدید
اشتراک گذاری

      

 

 قصه رسيد به اونجا كه ني ني عزيز ما به دنيا  اومد .  ماماني و بابايي در تمام طول نه ماه با هم

 

 درباره اسم ني ني صحبت كرده بودند اما هنوز به توافق نرسيده بودند آخه بابايي مي گفت

 

اسمش رو بزاريم محسن و ماماني مي گفت اسمش رو بزاريم دانيال.ماماني و ني ني تازه از

 

بيمارستان مرخص شده بودند و هنوز اسم ني ني مشخص نبود تا اينكه نيمه شب ني ني قصه ي

 

ما چنان گريه هايي سر مي داد كه تابه حال ماماني كه هيچ، مامان جون و هيچ بني بشري نشنيده

 

بودن! تا حدي كه ني ني قصه ي ما از شدت گريه نفسش بند اومده بود، ماماني هم كه هنوز

 

خودش هم يك پا ني ني بود روي زمين نشست و هاي هاي گريه را سر داد. همه بسيج شده بودند

 

كه ني ني را آروم كنند اما هيچكس نه مامان جون و نه بابا جون و نه خاله ها و حتي شوهرخاله

 

جون هم نتوانست ني ني رو آروم كنه همگي سريع آماده شدن و به بيمارستان رفتند كه پزشك

 

شيفت شب هم خواب بود و پرستارها هم حاضر نشدن اونو بيدار كنن ماماني هم كه خيلي

 

ناراحت بود گفت: الهي كه اين دكترتون ازخواب ديگه پا نشه!

 

 

مامان جون هم ماماني رو دعوا كرد و گفت: چطور دلت مياد جوون مردم رو نفرين كني.....

 

القصه ني ني رو به يك بيمارستان ديگه منتقل كردن، اونجا دكتر الحمدالله خواب نبود و تشخيص

 

داد كه ني ني ما بايد در بخش نوزادان بستري بشه، موقع بستري شدن پرستار از بابايي ني ني

 

پرسيد اسم ني ني؟

 

و بابايي ني ني گفت: دانيال

 

به اين ترتيب اسم ني ني قصه ي ما شد: دانيال

                                         

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد