دو قند عسل

در حرم دانیال نبی

1389/4/13 3:16
نویسنده : مامان
230 بازدید
اشتراک گذاری

دانیال کوچولوی قصه ی ما حالا دیگه هشت ماهه شده و خیلی شیرین و بامزه شده،( راستي دانيال ديگه كوليك هم نداره و شكر خدا دل دردهاش فقط تا دو ماهگي ادامه پيدا كرد.) دانيال اولين بهار زندگيشو با ماماني و بابايي و مامان جون و بابا جون و البته با خاله سميرا كه تازه با عمو اكبر ازدواج كرده بود به زادگاه مامان جون يعني شهر زيباي دزفول رفتند، باباي مامان جون كه همه بهش مي گن آغا حسني هم در شوش زندگي مي كند، آغايي يا آغا حسني از اون پيرمردهاي باحال قديميه كه يه عالمه قصه و متل و شعر بلده، ماماني و بابايي دانيالي رو بعد از ديدار آغايي به پابوس حضرت دانيال كه  در كنار يك رودخانه ي زيبا قرار داره بردند و براش توضيح دادند كه حضرت دانيال كي بوده و چرا اسمش رو دانيال گذاشتند دانيال هم با تعجب به اونا نگاه مي كرد و فقط اغون بغون ميكرد.

 

 

Glitter Photos

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد