دو قند عسل

مامان دانیال

1389/4/14 3:14
نویسنده : مامان
201 بازدید
اشتراک گذاری

مامان دانیال همیشه دوست داشت ادامه تحصیل بده و هروقت که می دید یکی از

 

 

 

دوستاش ادامه تحصیل داده یا یه زن موفق را  می دید خیلی

 

 غصه می خورد تا اینکه تصمیم گرفت حسابی درس بخونه Reading a Book تا به

آرزوش برسه بنابراین مامانی درس خوند و درس

 

خوند تا عاقبت موفق شد در رشته ی دلخواهش در دانشگاه تهران قبول بشود، همه

 

 از شنيدن خبر قبولي ماماني خيلي خوشحال بودندو خود ماماني هم از

 

 همه بيشتراما ماماني نمي دونست درس خوندن با بچه و از طرفي سر

 

كار رفتن و كارهاي خونه چقدر سخته! اما اون تموم سختي ها رو به جون خريد

 

غير از يكي و اونم دوري از داني و بابايي بود چون اون مجبور بود دو روز در

 هفته را در تهران باشه ماماني حالا از كاري كه كرده بود پشيمون

 

بود ديگه دلش نمي خواست به دانشگاه بره اما از حرف ديگران روش نمي شد

 

 ولش كنه به هر ترتيب و به هر سختي بود ماماني اون دو سال رو گذروند و حالا

 

 هم داره روي پايان نامه اش كار مي كنه اما حداقل به يك نتيجه ي مهم در زندگي

 

 رسيده اينكه : موفقيت يكي، اغلب وقتها به قيمت له كردن بقيه است. ماماني الان

 

 لذت بخش ترين كار براش غذاهاي خوشمزه درست كردن براي داني و بابايي ويا

 

 وقت گذروندن با بابايي يا كارتون ديدن با دانيه، اما بعضي وقتها 

 

انگار  آدم با اينكه خوشبخته تا سختي نكشه طعم واقعي اونو نمي فهمه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد