در جزيره ي زيباي كيش
بابايي دانيال خيلي سفر كردن رو دوست داره و تا يه تعطيلي پيش مياد ميگه خب
خانوم حالا كجا برويم؟ برعكس ماماني كه هميشه دوست داره توي خونه و پاي
تلويزيون بشينه و فيلم ببينه وبخوابه و ...
اون روز هم دوسه روزي در بهمن ماه تعطيلي بود كه بابا بساط سفر رو به كيش
فراهم كرد و دانيال با دو تا از دوستاي مشترك خانوادگي كه هركدام بچه هاي
همسن دانيال داشتند به كيش رفتند.دانيال با ياسين و عرفان ومحسن كوچولو با
ماماني ها و بابايي هاشون سوار كشتي شدند و به جزيره زيباي كيش رفتند.
مامانای نی نی ها از دیدن بازارها سیر نمی شدند ولی دانیالی و بقیه ی نی نی ها
خسته شده بودند و همه اش بهونه می گرفتن مامانی و بابایی دانیال رو سوار
ماشینی که در بازار پردیس بود کردن و چند تا هم خوراکی خوشمزه گذاشتن تو
ماشین و دانیال هم تا آخر دیگه صداش در نیومد و اینطوری هم به مامانی و بابایی
خوش گذشت و هم به دانی.
دانیال از موقعی که خیلی نی نی بود هم خیلی به حیوانات علاقه داشت به همین
خاطر مامانی و بابایی اونو به باغ وحش بردن و دانی خیلی از دیدن حیوونا ذوق
کرد خصوصا از دیدن طاووس. در کنار ساحل مرجان هم جت اسکی کرایه می
دادند که مسئولش اجازه نداد دانی سوارشه چون گفت دانی خیلی چوچولوه! مامانی
و بابایی هم نامردی نکردن و دانی رو گذاشتن تو ساحل پیش بابایی یاسین و
خودشون دوتا سوار جت اسکی شدن بگذریم که از ترس نزدیک بود قالب تهی
کنن البته حقشون بود چون بدون دانی رفته بودن!