دو قند عسل

کوچولوی من

1389/7/5 3:29
نویسنده : مامان
70 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز ماشین نداشتم و یه کم دیر رسیدم مدرسه دانیال، وقتی در مدرسه رسیدم دیدم یه پسر

 

کوچولو که کیف کولیش رو دوششه  هی میاد در مدرسه سرک میکشه و میره، وقتی رفتم داخل

 مدرسه دیدم این کوچولوی ناز دانیال منه که آروم آروم داشت اشک میریخت  چشاش پف کرده

 بود و دماغش ورم! رفتم جلو و با تمام وسایلش (کیف و قمقمه) بغلش کردم و بردمش بالا و کلی

بوسیدمش ...

بهش میگم دانیال چرا گریه میکنی؟ میگه: گریه نکردم اینا عرقه! قربونش برم غرورش اجازه نمیده

 بگه گریه کردم، حالا هم که اومدیم خونه شروع کرده به بهانه گیری انگار طلبکار منه که صبح زود پا

شده و رفته مدرسه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد