کوچولوی من
امروز ماشین نداشتم و یه کم دیر رسیدم مدرسه دانیال، وقتی در مدرسه رسیدم دیدم یه پسر
کوچولو که کیف کولیش رو دوششه هی میاد در مدرسه سرک میکشه و میره، وقتی رفتم داخل
مدرسه دیدم این کوچولوی ناز دانیال منه که آروم آروم داشت اشک میریخت چشاش پف کرده
بود و دماغش ورم! رفتم جلو و با تمام وسایلش (کیف و قمقمه) بغلش کردم و بردمش بالا و کلی
بوسیدمش ...
بهش میگم دانیال چرا گریه میکنی؟ میگه: گریه نکردم اینا عرقه! قربونش برم غرورش اجازه نمیده
بگه گریه کردم، حالا هم که اومدیم خونه شروع کرده به بهانه گیری انگار طلبکار منه که صبح زود پا
شده و رفته مدرسه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی