یا سرور العارفین
دیشب که شب قدر بود مامانی می خواست دعای جوشن کبیر بخواند ولی مگه دانیال میذاشت! از فراز اول دعا دانی سرشو گذاشته بود روی پای مامانی و با دقت به مامانی نگاه می کرد که مبادا قطره اشکی از چشمان مامان پایین بیاد! هرچی مامان می گفت دانی برو بخواب گوش دانی به این حرفا بدهکار نبود که نبود . مرتب سئوال می کرد، دانی: چرا دعا می خونی؟ مامانی: برای اینکه همه سالم باشیم دانی: چرا زودتر این دعا رو نکردی؟ مامانی: چطور مگه؟ دانی: برای اینکه دوتا از فامیلامون رو از دست دادیم مامانی: ( نمی دونه چی جواب بده) برو بخواب بچه ...
نویسنده :
مامان
3:20